Saturday 5 May 2007

از جنبش دانشجویان تا جانفشانی اکبر گنجی

منوچهرجمالی
چرا « اقداماتی که برپایه عدم خشونت »
میشود، چندان کارآ نیست ؟
از جنبش دانشجویان در ۱۸ تیر تا جانفشانی اکبرگنجی
حقایقهای نیک وبد ، به شیر خفته میماند
که عالم را زند برهم ، چو دستی برنهی براو
چرخیست کزآن چرخ ، یکی برق بتابد
برچرخ برانیم و زمین را بنوردیم
مولوی بلخی

عدم کاربرد خشونت دراقدامات سیاسی ، هنگامی پیروز میشود ، که آن عمل ، پشتوانهِ « فرهنگ ضد خشونت » را دردلهای ِمردم بیانگیزد .مسئله بنیادی آنست که : چگونه میتوان با برقی که یک عمل برجسته، ازفردی یا گروهی میزند ، یک حریق ملی برپا کرد ؟ چگونه عمل یا اندیشه یک فرد یا گروه، هرچند درمقابل قدرت، ناچیزهم باشد ، تلنگری میشود که آن دستگاه قدرت را از بُن تکان میدهد و ازهم می پاشاند ؟
« عدم خشونت » ، یا « جدائی حکومت از دین » ، فقط اصطلاحات یا شعارهائی هستند که به خودی خود ، بیجان و بی نیرو وبی معنا هستند . عدم خشونت ، بخودی خود ، اندیشه ای آتش فروز نیست .این یک فرهنگ یا فلسفه زنده و پرمعناست که وقتی در ضمائر بسیج شد ، به آنها ، معنا و نیرو وجان میدهد و آتش را در دلهای مردمان میافروزد . یک عمل سیاسی یا اجتماعی که بری ازخشونت باشد ، موقعی تلنگربه ضمیر و روان سراسر یک ملت میزند، که ازفرهنگ آن ملت، سرچشمه گرفته شده باشد ، و آن فرهنگ دراصالتش، درآگاهبودهمه ، ازسر زنده ساخته بشود . گاندی درهند ، که مبتکرکاربرد این روش عدم خشونت درجهان شد ، عمل های خود را، با بنیاد ِفرهنگ اصیل هند، گره زده بود . هرعملی ازاو، چنان آتشفشانی ازنیروی فرهنگی دردلها برمیانگیخت ، که خدایان قدرت، به هراس میافتادند . هرعملی ازاو ، تلنگری به این بخش فرهنگی اصیل هند، نهفته در روان ملت هند بود . ازاین رو ، هرعملی ازاو، همه مردم هند را بسیج میساخت . اوفرمان نمیداد ، او، با یک تلنگردرعملش ، همه را میانگیخت ، وفرهنگ هند، ناگهان ازبُن ضمیر مردم،آتشفشانی میکرد.
چنانچه آهنگ یک خنیاگرمازندرانی نیز درشاهنامه ، روان کاوس را برمیانگیزد ، تا دست به کاری بی نظیر بزند ، و پیآیند این آهنگ خنیاگر، دست یافتن رستم ، به « خرد خورشیدگونه » برای همه پاسداران ایران بود. خرد خورشید گونه ، خردیست که خودش به همه چیز ، روشنی میتابد ، و خودش با چشم خودش ، همه چیزهارا می بیند . عدم خشونت ، بدون اتصال به چنین فرهنگی یا فلسفه ای که ملت را ازبُن تکان میدهد ، کارآ نیست . عدم خشونت ، پیآیند یک ایده مثبت و عالی و مردمی است که باید درآغاز، در اندیشه ها اندیشیده ، و در روانها وجانها جذب بشود تا عدم خشونت ، نشان ضعف و ناتوانی و سستی شمرده نشود . مسئله ، تنها مقاومت در مقابل خشونت و ارهاب و انذارو وحشت انگیزی و قهرو تجاوز نیست ، بلکه مسئله ، ازجا کندن بُن وبیخ آموزه هائیست که گوهرشان ، ارهاب و انذارو وحشت انگیزی و قهرورزی و تجاوزخواهی و« تحمیل عقیده واندیشه و دینست» . گوهر فرهنگ ایران ، که « مقدس بودن جان انسانی» است ، تنها درمقابل خشونت و ارهاب و انذارو وحشت انگیزی نمیایستد ، بلکه مستقیما با بُن و ریشه آنها در دلها و اندیشه ها کار دارد . ازآن پس ،سراسر آموزه ها و ادیان و ایدئولوژیها و فلسفه هارا که گوهرو منششان ارهاب و وحشت انگیزی و تهدید و قهرورزی است ، جائی دردل ایرانیان نمی یابد . هرحقیقتی که بترساند و ارهاب کند و تهدید کند ، نه تنها حقیقت نیست، بلکه دروغیست که اهریمن، زاده است ونام حق و حقیقت داده است .
اینست که رفتارعدم خشونت ، بخودی خود ، کارسازنیست ، چون صاحبان قدرت ، این رفتار را ، پیآیند سستی و ضعف و ناتوانی و بی غیرتی شخص یا گروه میدانند .« عدم خشونت » ، عبارت بندی ِ منفی ِ « اصل قداست جان و زندگی انسان » است ، که نه تنها درفرهنگ هند وسخنان بودا ، ریشه نیرومند دارد ، بلکه به همانسان ، ریشه ژرف در فرهنگ اصل ایران داشته است، که از روان خود ملت ایران ، جوشیده بوده است .
جنبش دانشجویان درهیجده تیرکه نقطه چرخشی در اقدامات سیاسی و اجتماعی ایران بود ، تنها یک اقدام خشک و خالی بی خشونت نبود ، بلکه جنبشی بود که ازهمین فرهنگ ایران، که استوار بر« قداست جان انسان» است ، سرچشمه گرفته بود .
هم دستگاه آخوندی در داخل ایران ، و هم روشنفکران کذائی درخارج ، کوشیدند که این سرچشمه اقدام ضد خشونت دانشجویان را بپوشانند . با تفسیرات « بیش ازحدعلمی اشان» ، این سرچشمه این نهضت بزرگ را تا توانستند ، تیره و تاریک ساختند .
جنبش دانشجویان درهیجده تیر، یک انقلاب حقیقی درتاریخ سیاسی و اجتماعی ایران بود ، که شناخته نشد . تا آن تاریخ درایران ، منش اقدامات سیاسی را ، آموزه هائی معین میساختند که خشونت و ارهاب و ووحشت انگیزی و تهدید و قهرو خشونت را به عنوان ابزارسیاسی ، مقدس میساختند . هرانقلابی ، واقعیت یابی منش قهروپرخاشگری شمرده میشد . کسی معنای « انقلاب نسیمی » را نمیشناخت و نمی فهمید . باد صبا دربهار، بدون کاربرد خشونت ، انقلاب میکند . انگیختن خردها به اندیشیدن ، که انقلاب حقیقیست ، حتا برضد قهروخشونت و ارهابست . با جنبش دانشجویان در۱۸ تیر، که بظاهر در محیطی تنگ ، انجام پذیرفت ، این منش قهروخشونت وارهاب که مارکسیسم واسلام ، هردو آنرا میپرورند و مقدس میسازند ، بکلی آرام وبی سروصدا ، بکنار نهاده شد . به نشریات پیش ازاین تاریخ درخارج بنگرید ، تا بهترین گواه براین سخن را بیابید . این جنبش دانشجویان ، تنها یک جنبش دانشجوئی نبود ، بلکه یک انقلاب فرهنگی ملی بود ، که کل فضای سیاست را درایران عوض کرد . واین انقلاب آرام و بی نام ، بُن ساختن ایران در آینده شد . ولی روشنفکران درخارج و آخوندها درداخل ، ریشه های فرهنگی این انقلاب را که مستقیما ازفرهنگ اصیل ایران سرچشمه میگرفت ، تیره و تاریک ساختند . حتا ملیگرایان ، مفهوم تازه از ملی گرائی جعل کردند . آنها بدنبال ملیگرائی هستند که منش آنرا، فرهنگ ایران معین نمیسازد ! آنها بدنبال « سیاست بازی ، منهای فرهنگ ایران» هستند .
بدینسان عمل پهلوانانه دانشجویان در۱۸ تیر ، از زمینه وریشه فرهنگیش بریده و کنده شد . اقدام بزرگی که میتوانست تاریخ نوین ایران را بکلی دگرگون سازد ، دراثر قطع عمل از ریشه فرهنگی اش ، نتوانست تلنگری برای خیزش فوری ملت گردد . بُن ِ یک انقلاب فرهنگی- سیاسی ملی را که دراین جنبش، پیدایش یافته بود ، زیر خاک کردند . جنبش دانشجویان درهیجده تیر درست ، ازهمان داستان سام وزال درشاهنامه، الهام گرفته بود که بیانگر اوج فرهنگ ایران و قداست جان انسانست . داستان سام وزال وسیمرغ، که خدای بزرگ ایران بوده است، و آنرا زمانها به عمد، تقلیل به مرغ افسانه ای داده اند ، بیان تضاد کامل فرهنگ اصیل ایران با« شریعت اسلام» ، و درست متناظر با داستان ابراهیم و اسمعیل دراسلامست . درک و تجربه این داستانست که ایرانی را به هویت فرهنگیش درمقابل شریعتِ لبریز از خشونت و وحشت انگیزی اسلام ، ناگهان آشنا میسازد .
در داستان ابراهیم و اسمعیل ، جوهر هر«عمل اسلامی »، بازتابیده میشود . قربانی اسمعیل بوسیله ابراهیم، این معنارا دارد ، که هرمسلمانی وقتی به امر الله بکشد، ولومقتول، پسر عزیز دردانه اش باشد ، کاری مقدس کرده است . عمل اسلامی ، مهر به خانواده و دوست و ... را.نمیشناسد . او ازاین پس دست به هرجنایتی که درباره دیگراندیشان بکند ، نه تنها ازآن کارکثیف ، شرم نمی برد، بلکه از بزرگترین سختدلی هایش ، نزد الله سرفرازمیشود. عملی که مقدس ساخته شد ، دیگرشرم و قباحت نمیشناسد .در شریعت اسلام ، اندیشه « عدم خشونت » ، محلی از اعراب ندارد . ترساندن ، برترین خشونت است ، چون خرد و روان انسان را پایمال میکند . درداستان سام وزال، جان انسان (= زندگی انسان ) مقدس شناخته میشود . امر خدا و الله و رهبرو رسول مقدس نیست ، بلکه قداست جان ، برضد همه اینگونه قداستهاست . قداست جان ، فرقی میات موءمن ومشرک و ملحد و کافر، نمیشناسد . جان ِهمه انسانها بطوریکسان، مقدس است . حتی ، جان دشمن .حتا خدای ایران ، نمیتواند بکشد و امربه کشتن بدهد . اگرخدا ، امر به کشتن بدهد، کشتن به امر خدا را مقدس میسازد . سام ، فرزندش را زیر فشار« دین حاکم براجتماع درآن زمان »مجبورمیشود دور بیندازد وبکشد ، ولی وجدان او اورا آرام نمیگذارد، واین دلهره وجدانیش که اورا آرام نمیگذارد ، پشت به دین حاکم دراجتماع میکند ، و پسر از دست داده اش را میجوید . این خدای بزرگ ایرانست که جان کودک دورافتاده را ازگزند نجات میدهد . نزد خدای ایران ، هیچ عیب و نقصی درجان انسانی ، حق به نابود ساختن جان او نمیدهد . چه انسان ، با عیب جسمی باشد ، چه کافرو مسیحی و یهودی وبودائی ... زاده شده باشد ، چه خودش این افکار و عقاید را بپذیرد . جان انسان ازهردین و مذهب و نژاد و قوم وطبقه و جنسی که بوده باشد ، همیشه مقدس میماند، و چون ، خرد انسانی ، نخستین پیدایش جان شمرده میشود ، به همان اندازه جان، مقدس است . بدینسان ، گوهر فرهنگ ایران ، قداست جان یا زندگی وخرد است . این فرهنگ مردمی و جهانی ، به اندازه ای درایران نیرومند بود که موبدان زرتشتی ، در دوزخی که ساختند ، نمیتوانستند دست اهورامزدا را درکار شکنجه ،وارد کنند و مجبورشدند خود اهریمن را به شکنجه دادن آفریدگان خود اهریمن بگمارند !
شاهنامه با این داستان آغازمیشود که سیامک ، که نام دیگر همان سیمرغ ، خدای بزرگ ایرانست ، خود را برای نگاهبانی جان انسان ( کیومرث ) ازگزند ، قربانی میکند . جان انسان ، چنین مقام و ارجی درفرهنگ ایران دارد که خدای ایران ، جان خود را میدهد ، تا جان انسانی آزرده نشود . به سخنی دیگر، در فرهنگ ایران ، هیچ حقیقتی و دینی و ایدئولوژی وفلسفه ای ، فراتراز « مقدس بودن جان انسان » نیست .این فرهنگ است که دراشعارحافظ و عرفای ما باقیمانده است
مباش درپی آزارو ، هرچه خواهی کن
که درشریعت ما ، غیر ازاین گناهی نیست
این شریعت ، شریعت اسلامی نیست . اسلام نمیگوید که تو هیچ انسانی را (مسیحی و یهودی و زرتشتی وملحد ومشرک ) میآزار و با تعهد به این کار، در همه کارهای دیگر آزادی . انذارو ارهاب که بنیاد شریعت اسلامست، خرد و روان هرانسانی را میآزارد . خدای ایران اگر بترساندن و ارهاب بکند ، دیگر، خدا نیست .
مسئله بنیادی اقدامات برپایه عدم خشونت ، پیوند دادن یک عمل ضد خشونت سیاسی ، با این فرهنگ ایرانست که همه روانهای ایرانیان را شعله ورمیسازد .آنگاه است که با چنین عملی ، عقل قاضی و فقیه و مفتی بزلزله میافتد ، و دست جلاد ازکشتن امتناع میورزد . آنگاه است که شریعت اسلام که گوهرش تجاوزطلبی و خشونت خواهی و غضب و وحشت اندازی ( ارهاب = ترور ) است ، ازاین عمل ناچیزوضد خشونت ، متزلزل میشود . آنگاه است که یک عمل ضد خشونت سیاسی ، همان سوزاندن لختی از پرسیمرغ میشود ، که همه جانها و روانهای ملت را بسیج میکند و سیمرغ به یاری میشتابد .

No comments: